زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه
 

جبر و تفویض و اختیار





جبر و تفویض و اختیار از مهمترین، قدیمی‌ترین و حساس‌ترین مباحث فلسفه و کلام است. اهمیت و حساسیت این مساله از بعد دینی و کلامی به این دلیل است که با مسائل اراده، استطاعت، قدرت، علم خداوند به افعال بندگان، مخصوصاً خلق افعال و قضا و قدر و طلب و اراده، پیوندی تنگاتنگ دارد.


۱ - معنای لغوی جبر



«جبر» در لغت به معنای واداشتن کسی به کاری با زور است، و «مجبور» یعنی کسی که با زور به کاری وادار شده است.

۲ - جبر در عقاید اسلامی



«جبر» در این اصطلاح یعنی: خدای متعال بندگانش را بر آنچه می‌کنند مجبور کرده است؛ در کار نیک باشد یا بد، زشت باشد یا زیبا، به گونه‌ای که بنده در این‌باره اراده و اختیار ترک فعل و سرپیچی از آن را ندارد. پیروان «جبر» را عقیده بر آن است که هر چه برای انسان پدید آید، همان سرنوشت از پیش تعیین شده اوست. انسان را آنجا که باید می‌برند، او اختیاری ندارد. این سخن، سخن اشاعره است.

۳ - معنای لغوی تفویض



«تفویض» در لغت به معنای واگذار کردن و اختیار دادن است.

۴ - تفویض در اصطلاح



«تفویض» در این اصطلاح یعنی خداوند متعال کارهای بندگان را به خود آنان واگذار کرده است. هرچه بخواهند آزاد و رها و مستقل انجام می‌دهند و خداوند قدرتی بر افعال آنان ندارد. این سخن، سخن «معتزله» است.

۵ - معنای لغوی اختیار



«اختیار» در لغت به معنای حق انتخاب و گزینش است. برگزیدن و پسندیدن و آزاد بودن در انتخاب را، اختیار گویند.

۶ - اختیار در عقاید اسلامی



خدای متعال بندگانش را به وسیله انبیا و رسولان خود بر برخی از کارها مکلف و از برخی نهی فرموده است. خداوند پس از آنکه قدرت و اراده انجام کار و ترک آن را به بندگانش بخشیده و برای آنان در آنچه می‌کنند، حق انتخاب و گزینش قرار داده، و هیچ کس را در این راه مجبور نکرده، از آنان خواسته است تا در آنچه که به آن فرمان داده یا از آن بازداشته، او را اطاعت نمایند. استدلال بر این موضوع –به یاری خدا_در بحث آینده می‌آید.

۷ - قضا و قدر و معنای آنها



ماده «قضا» و «قدر» در معانی متعددی استعمال شده که آنچه مربوط به این بحث است می‌آوریم:

۷.۱ - برخی معانی ماده قضا


۱. «قضا» به معنای «داوری» میان دو طرف درگیر، مانند:
ان ربک یقضی بینهم یوم القیامة فیما کانوا فیه یختلفون؛
پروردگار تو روز قیامت، در آنچه اختلاف می‌کردند، میان آنان داوری می‌کند.
۲. «قضا» به معنای «آگاه کردن»، مانند سخن خدای متعال در داستان لوط و آگاه کردن او از سرانجام قومش که می‌فرماید: و قضینا الیه ذلک الامر ان دابر هؤلاء مقطوع مصبحین؛ ما لوط را از این موضوع آگاه کردیم که صبحگاهان، همه آنان ریشه کن خواهند شد.
۳. «قضا» به معنای «واجب کردن» و «فرمان دادن»، مانند:
و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه؛ پروردگار تو فرمان داده که جز او را نپرستید.
۴. «قضا» به معنای «اراده و تقدیر»، مانند: و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون؛.
و هرگاه چیزی را «اراده» کند، تنها می‌گوید: موجود باش! و می‌شود. هوالذی خلقکم من طین ثم قضی اجلا؛. او خداوندی است که شما را از گل آفرید، سپس (برای او) مدتی «مقدر» فرمود. یعنی برای زنده بودن انسان اندازه و مقدار معینی قرار داد.

۷.۲ - برخی معانی ماده قدر


۱. «قدر» یعنی قدرت یافت، توان اقدام پیدا کرد، «قادر» یعنی توانا و «قدیر» یعنی توانمند، خدای متعال در سوره یس، آیه ۸۱ می‌فرماید: او لیس الذی خلق السماوات و الارض بقادر علی ان یخلق مثلهم؛ آیا کسی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، «قادر» نیست همانند آنها را بیافریند؟
و در سوره بقره، آیه ۲۰ می‌فرماید: و لو شاءالله لذهب بسمعهم و ابصارهم انالله علی کل شی ء قدیر؛ و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنان را از بین می‌برد، زیرا خداوند بر هرچیز «توانمند» است. یعنی خداوند بر انجام هر کاری به هر گونه که حکمتش اقتضا کند قدرت دارد.
۲. «قدر» یعنی در تنگنا قرار داد، «قدر الرزق علیه و یقدر» یعنی او را در تنگنای معیشت قرار داده و می‌دهد.
خداوند در سوره سبا، آیه ۳۶ می‌فرماید: قل ان ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر؛ بگو: پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسعت داده یا «تنگ» می‌کند.
۳. «قدر» یعنی تدبیر و اندازه کرد، «قدرالله الامر بقدره» یعنی خداوند آن را تدبیر کرد یا خواستار وقوع آن شد، چنانکه در سوره قمر، آیه ۱۲ می‌فرماید: و فجرنا الارض عیونا فالتقی الماء علی امر قد قدر؛ و زمین را شکافتیم و چشمه‌هایی بیرون فرستادیم؛ و این دو آب (باران و چشمه) «به اندازه‌ای که تدبیر و خواسته شده بود» با هم درآمیختند.

۷.۳ - معنای قدّر


۱. «قدر» یعنی حکم کرد، فرمان داد، «قدرالله الامر» یعنی خداوند حکم و فرمان داد که کار، اینگونه باشد. چنانکه در سوره نمل، آیه ۵۷ درباره زن لوط می‌فرماید: فانجیناه و اهله الا امراته قدرناها من الغابرین؛ ما او (لوط) و خانواده‌اش را نجات دادیم، جز زنش که فرمودیم: او از بازماندگان باشد. یعنی حکم و فرمان ما این بود که آن زن از هلاک شدگان باشد.
۲. «قدر» یعنی مدارا نمود، درنگ کرد، «قدر فی الامر» یعنی در انجام کار درنگ کرد و با آن مدارا نمود، چنانکه خدای متعال در سوره سبا، آیه ۱۱ به داود (علیه‌السّلام) می‌فرماید: ان اعمل سابغات و قدر فی السرد؛ زره‌های کامل و فراخ بساز و در بافتن آنها با تامل و مدارا عمل کن. یعنی در ساختن زره عجله مکن، بلکه با دقت و زمان کافی اقدام کن تا نتیجه کارت محکم و استوار باشد.

۷.۴ - معنای قدر


۱. «قدر» به معنای کمیت و مقدار و اندازه، چنانکه در سوره حجر، آیه ۲۱ می‌فرماید: و ان من شی ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم؛ هرچه هست خزاین آن نزد ماست، و ما جز به مقدار و اندازه معین آن را نازل نمی‌کنیم.
۲. «قدر» به معنای زمان و مکان، چنانکه در سوره مرسلات، آیات ۲۲-۲۰ می‌فرماید: الم نخلقکم من ماء مهیمن• فجعلناه فی قرار مکین• الی قدر معلوم؛ آیا شما را از آبی پست نیافریده‌ایم _ سپس آن را در قرارگاه محفوظ و آماده قرار دادیم_ تا «زمانی» معین و معلوم؟
۳. «قدر» به معنای حکم قطعی و نافذ، «قدرالله» یعنی حکم نافذ و قطعی و محکم خدا، چنانکه در سوره احزاب، آیه ۳۸ می‌فرماید: سنةالله فیالذین خلوا من قبل و کان امرالله قدرا مقدورا؛ این سنت الهی، در پیشینیان نیز جاری بوده، و فرمان خدا «قطعی و نافذ و شدنی» است.
شاید تعدد معنای ماده «قضا و قدر» و نسبت آن به خدای متعال باعث شده تا برخی از مسلمانان به اشتباه افتاده و چنان پندارند که معنای «قضا و قدر» در قرآن و حدیث این است که، انسان در زندگی خویش هرچه را می‌کند، نیک یا بد، براساس «قضا و قدر» و سرنوشتی است که خداوند، پیش از آفرینش او، برایش مقرر داشته است! چنانکه در روایات ما واژه «قدری»، به «جبری» و «تفویضی» هر دو اطلاق شده است. و بنا بر چنین اطلاقی، واژه «قدر» نامی است برای شی ء و ضد آن، مانند واژه «قرء» که نامی است برای «حیض» و «پاکی» هر دو.
در پایان، از بیان اقوال «قدری‌ها» و پاسخ آن، برای پرهیز از طول بحث درمی‌گذریم، و تنها به آوردن احادیثی که پاسخ این اقوال را در آن یافته‌ایم بسنده می‌کنیم تا _ به یاری خدا_ علاوه بر پاسخ، توضیح و شرح موضوع نیز باشد.

۸ - روایاتی درباره قضا و قدر



درباره قضا و قدر روایات بسیاری از اهل بیت وارد شده است، در این مبحث به برخی از آنها اشاره می‌شود:

۸.۱ - روایت اول


روایت نخست را از اولین امام از امامان اهل بیت (علیهمالسلام)، امام علی بن ابی طالب (علیهماالسلام) می‌آوریم:
صدوق در کتاب توحید با سند خود تا امام حسن (علیه‌السلام) و ابن‌ عساکر در تاریخ با سند خود تا ابن‌ عباس روایت کنند که: (عبارت از صدوق است)
دخل رجل من اهل العراق علی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فقال: اخبرنا عن خروجنا الی اهل الشام ابقضاء منالله و قدر؟ فقال له امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام): اجل یا شیخ، فوالله ما علوتم تلعة و لا هبطتم بطن واد الا بقضاء منالله و قدر، فقال الشیخ: عندالله احتسب عنائی یا امیرالمؤمنین! فقال (علیه‌السّلام): مهلا یا شیخ! لعلک تظن قضاء حتما و قدرا لازما! لو کان کذلک لبطل الثواب و العقاب و الامر و النهی و الزجر، و لسقط معنی الوعید و الوعد، و لم یکن علی مسی ء لائمة و لا لمحسن محمدة، و لکان المحسن اولی باللائمة من المذنب، و المذنب اولی بالاحسان من المحسن، تلک مقالة عبدة الاوثان و خصماء الرحمان و قدریة هذه الامة و مجوسها. یا شیخ! انالله عزوجل کلف تخییرا، و نهی تحذیرا، و اعطی علی القلیل کثیرا و لم یعص مغلوبا، و لم یطع مکرها، و لم یخلق السموات و الارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار؛
مردی عراقی بر امیرمؤمنان (علیه‌السلام) وارد شد و گفت: آیا خروج ما بر شامیان به «قضا و قدر» الهی است؟ امام به او فرمودند: آری‌ای شیخ! به خدا سوگند از هیچ بلندی بالا نرفتید و در هیچ پستی فرود نیامدید مگر به «قضا و قدری» از خداوند! آن مرد گفت: امیدوارم رنج من نزد خدا به حساب آید!
امام (علیه‌السلام) به او فرمودند: آهسته برو‌ای شیخ! شاید پنداشتی قضای حتمی و قدر قطعی را می‌گویم! اگر چنین باشد که ثواب و عقاب و امر و نهی و پیشگیری باطل شده، و ترساندن و مژدهدادن بی معنی است، نه ملامتی بر گناهکار بجاست و نه ستایشی از نیکوکار رواست، بلکه نیکوکار به ملامت سزاوارتر از بدکار بوده و گناهکار به نیکی شایسته‌تر از نیک رفتار است! این، گفتار بت پرستان و دشمنان خدای رحمان و «قدری مسلکان» و مجوسان این امت است! ‌ای شیخ! خدای عزوجل بندگان را مکلف ساخت تا به اختیار خود عمل کنند و آنان را نهی کرد تا خود باز ایستند، و بر کار اندک پاداش بسیار دهد، شکست خورده نافرمانی نشده، و ناخواسته اطاعت نگردیده، «او آسمان‌ها و زمین و موجودات میان آن دو را به باطل نیافریده، این گمان کسانی است که کافر شدند، پس وای بر کسانی که کافر شدند از عذاب آتش
راوی گوید: آن شیخ برخاست و سرود:
انت الامام الذی نرجو بطاعته
یوم النجاة من الرحمن غفرانا
اوضحت من دیننا ما کان ملتبسا
جزاک ربک عنا فیه احسانا
فلیس معذرة فی فعل فاحشة
قد کنت راکبها فسقا و عصیانا
تو همان امام حقی که به یمن طاعت او
به قیامت آرزویم کرم خدات باشد
تو ز دین ما به یک دم همه شبهه را زدودی
مگر از خدات خواهم که بر او جزات باشد
پس از این بیان روشن نسزد گناه بر من
که نه معذرت توانم نه مرا نجات باشد

۸.۲ - روایت دوم


روایت دوم را از ششمین امام از امامان اهل بیت (علیهمالسلام)، امام ابوعبدالله جعفر بن محمدالصادق (علیهماالسلام) می‌آوریم که فرمودند:
ان الناس فی القدر علی ثلاثة اوجه: رجل یزعم انالله عزوجل اجبرالناس علیالمعاصی فهذا قد ظلمالله فی حکمه فهو کافر، و رجل یزعم ان الامر مفوض الیهم فهذا قد اوهنالله فی سلطانه فهو کافر. و رجل یزعم انالله کلفالعباد ما یطیقون و لم یکلفهم ما لا یطیقون و اذا احسن حمدالله و اذا اساء استغفرالله فهذا مسلم بالغ.
مردم درباره «قدر» بر سه راه رفته‌اند:
۱. کسی که عقیده دارد خدای عزوجل مردم را بر گناهان مجبور کرده است، او درباره فرمان بازدارنده الهی به خدا ستم کرده، پس او کافر است.
۲. کسی که معتقد است همه کارها به مردم واگذار شده، او خدا را در قدرت و سلطنت خویش ضعیف و ناتوان پنداشته، پس او (نیز) کافر است.
۳. کسی که عقیده دارد خداوند بندگان را به آنچه می‌توانند مکلف کرده، و آنچه را در توان‌شان نیست از آنان نخواسته است، او هرگاه کار نیکی انجام دهد خدا را سپاس گوید و اگر کار بدی از او سر زند از خدا آمرزش می‌خواهد، این همان مسلمان (به حق) رسیده است.

۸.۳ - روایت سوم


روایت سوم از هشتمین امام از ائمه اهل بیت (علیهمالسلام)، امام علی بن موسی‌الرضا (علیهماالسلام) است که فرمودند:
۱. انالله عزوجل لم یطع باکراه، و لم یعص بغلبة و لم یهمل العباد فی ملکه، هو المالک لما ملکهم و القادر علی ما اقدرهم علیه فان ائتمر العباد بطاعته لم یکنالله عنها صادا، و لا منها مانعا، و ان ائتمروا بمعصیته فشاء ان یحول بینهم و بین ذلک فعل و ان لم یحل و فعلوه فلیس هو الذی ادخلهم فیه.
خدای عزوجل از روی اجبار اطاعت نشده، و از ضعف و شکست نافرمانی نگردیده، و بندگان را در مملکت خویش بیهوده نگذاشته، او بر همه آنچه که در اختیارشان نهاده مالک، و بر همه اموری که توان‌شان داده توانمند است. اگر بندگان در پی طاعتش باشند خداوند راه آنان را نمی‌بندد و از اطاعت بازشان نمی‌دارد، و اگر به دنبال نافرمانی‌اش باشند و او بخواهد میان آنان و گناه فاصله شود، خواهد کرد، و اگر مانع از گناه نشد و آنان انجامش دادند، او نیست که آنان را در آن راه انداخته است.
یعنی: انسانی که خدا را پیروی می‌کند، مجبور بر این پیروی نیست، و انسانی که خدا را نافرمانی می‌کند بر اراده و خواست خدا چیره نشده، بلکه این خود خداست که می‌خواهد بنده در کارش مختار و آزاد باشد.
۲. یا ابن آدم بمشیئتی کنت انتالذی تشاء لنفسک ما تشاء، و بقوتی ادیت الی فرائضی، و بنعمتی قویت علی معصیتی، جعلتک سمیعا بصیرا قویا، «ما اصابک من حسنة فمنالله و ما اصابک من سیئة فمن نفسک.»
‌ای فرزند آدم! با خواست من است که تو گزینشگر شده و هرچه را بخواهی برای خود اختیار می‌کنی، و با نیروی من است که واجباتم را بجا می‌آوری، و با نعمت‌های من است که بر نافرمانی‌ام توانمند شده‌ای، من تو را شنوا و بینا و توانا ساختم، (پس این را بدان که) «هرچه از نیکویی به تو می‌رسد از خداست، و هرچه از بدی به تو رسید از خودت می‌باشد.»
و در روایت دیگری آمده است: «عملت بالمعاصی بقوتی التی جعلتها فیک؛ با نیرویی که در تو نهاده بودم به گناهان اقدام کردی!»

۸.۴ - روایت چهارم


از امام صادق (علیهالسلام) روایت است که فرمودند:
۱. لا جبر و لا تفویض و لکن امر بین امرین، قال قلت: و ما امر بین امرین؟ قال علیه‌السّلام: مثل ذلک رجل رایته علی معصیة فنهیته فلم ینته فترکته ففعل تلک المعصیة، فلیس حیث لم یقبل منک فترکته کنت انتالذی امرته بالمعصیة.
نه جبر است و نه تفویض، بلکه چیزی میان این دو است. راوی گوید گفتم: چیزی میان این دو یعنی چه؟ حضرت فرمودند: مثال آن، مثال کسی است که در حال گناه است و تو او را نهی می‌کنی و او نمی‌پذیرد. پس از آن رهایش می‌کنی و او آن گناه را انجام می‌دهد، پس چنان نیست که چون از تو نپذیرفت و تو به حال خود رهایش کردی، این تو بوده‌ای که به گناه فرمانش دادی!
۲. ما استطعت ان تلوم العبد علیه فهو منه و ما لم تستطع ان تلوم العبد علیه فهو من فعلالله، یقولالله تعالی للعبد: لم عصیت؟ لم فسقت؟ لم شربت الخمر؟ لم زنیت؟ فهذا فعل العبد، و لا یقول له لم مرضت؟ لم قصرت؟ لم ابیضضت؟ لم اسوددت؟ لانه من فعلالله تعالی.
هر کاری را که بتوانی بنده را بر آن سرزنش کنی، از آن اوست، و هرچه را که نتوانی بنده را بر آن سرزنش نمایی، از آن خداست. خداوند به بنده‌اش می‌فرماید: چرا سرکشی کردی؟ چرا نافرمانی نمودی؟ چرا شراب خوردی؟ چرا زنا کردی؟ این‌ها کار بنده است. خداوند از بنده‌اش نمی‌پرسد: چرا مریض شدی؟ چرا قدت کوتاه است؟ چرا سفید رنگی؟ چرا سیاه رویی؟ زیرا اینها کار خداوند است.

۸.۵ - شرح روایات


«جبر» و «تفویض» دو طرف دارد:
۱. طرفی که به خدا و صفات خدا بازمی گردد.
۲. طرفی که به انسان و صفات او مربوط می‌شود.
آنچه از جبر و تفویض به خدا و صفات خدا مربوط است، سزاوار آن است که آن را از خدا و انبیای خدا و اوصیای ایشان بگیریم. و آنچه به انسان و صفات و افعال او مربوط می‌شود همین مقدار که می‌گوییم: من این کار را می‌کنم، و من آن کار را نمی‌کنم، کافی است تا بدانیم که هرچه می‌کنیم به اختیار خویش است. در بحث‌های گذشته نیز دانستیم که سیر زندگی انسان با سیر ذره و اتم و سیارات و کهکشان‌ها و دیگر مسخرات به فرمان خدا، در حرکات و نتایج، یکسان نیست. این از یک طرف، از طرف دیگر، خداوند انسان را به حال خود رها نکرده و او را به خود واگذار ننموده تا هر چه را بخواهد، همان‌گونه که دوست دارد و هوای نفس او فرمانش می‌دهد، همان را انجام دهد، بلکه خداوند به وسیله انبیای خود راهنمایی‌اش کرده: هم راه ایمان قلبی به حق را به او نشان داده، و هم روش عمل شایسته سودمند جسمانی را به او نموده و هم از اعمال زیانبار آگاهش ساخته است. او اگر از هدایت خدا پیروی کند و یک گام در صراط مستقیم الهی پیش رود، خداوند دستش را گرفته و ده گام جلوترش می‌برد، سپس به خاطر آثار عملش در دنیا و آخرت هفتصد برابر پاداشش می‌دهد، و خداوند به مقتضای حکمت و سنت خویش برای هر کس بخواهد می‌افزاید.
ما، در کتاب عقاید اسلام مثالی زدیم و گفتیم: خداوند این دنیا را همانند مهمانسرایی از نوع «سلف سرویس» برای مؤمن و کافر هر دو آماده کرده است، چنانکه در سوره اسراء، آیه ۲۰ می‌فرماید: «کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا؛ هر دو گروه، اینان و آنان را، از عطای پروردگارت افزون می‌دهیم، زیرا عطای پروردگارت هرگز از کسی دریغ نشده است.
راستی را که اگر امداد الهی نبود، و بندگان خدا توان جسمی و فکری خویش و امکانات آماده و مسخر این عالم را از خدای سبحان نداشتند، نه مؤمن ره یافته می‌توانست عمل صالح و شایسته انجام دهد، و نه کافر گمراه توان اقدام زیانبار فاسد را داشت، راستی اگر خداوند یک لحظه عطای خود را از انسان سلب کند، حتی اگر جزء کوچکی از آن باشد: بینایی، سلامت، عقل و اندیشه و... چه می‌تواند بکند؟ بنابراین، انسان هرچه می‌کند به اختیار خود و به وسیله ابزاری است که خداوند به او بخشیده است. پس، انسان در انتخاب مختار و در اکتساب وامدار است.
آری، انسان در این عالم خودکار محض نیست، همان گونه که مجبور صرف هم نیست. نه همه کارها به او واگذار شده و نه بر کاری (که انتخاب می‌کند) مجبور است، بلکه امری است میان دو امر (امر بین امرین)، و این همان مشیت خدا و سنت و قانون او درباره افعال بندگان است.
«و لن تجد لسنةالله تبدیلا؛ و هرگز در سنت الهی تغییر و تبدیلی نیابی!»

۹ - پانویس


 
۱. یونس/سوره۱۰، آیه۹۳.    
۲. حجر/سوره۱۵، آیه۶۶.    
۳. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۳.    
۴. بقره/سوره۲، آیه۱۱۷.    
۵. انعام/سوره۶، آیه۲.    
۶. یس/سوره۳۶، آیه۸۱.    
۷. بقره/سوره۲، آیه۲۰.    
۸. سبا/سوره۳۴، آیه۳۶.    
۹. قمر/سوره۵۴، آیه۱۲.    
۱۰. نمل/سوره۲۷، آیه۵۷.    
۱۱. سبا/سوره۳۴، آیه۱۱.    
۱۲. حجر/سوره۱۵، آیه۲۱.    
۱۳. مرسلات/سوره۷۷، آیه۲۰ ۲۲.    
۱۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۸.    
۱۵. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۶۰.    
۱۶. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۶۱.    
۱۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۳۸.    
۱۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص۳۶۳.    
۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۶۰.    
۲۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۰.    


۱۰ - منبع


سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «جبر و تفویض و اختیار»، تاریخ بازیابی۱۳۹۵/۰۲/۲۰.    






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.